fa.wiktionary.org

ری - ویکی‌واژه

  • نیاهندوایرانی
  • [رَی]

ری

  1. افزونی، برکت.
  2. واحدی برای وزن برابر با چهار مَن تبریز: دوازده کیلو.
  • شاهنامه
  1. نام کشور باستانی که مرکز و پایتخت آن نیز ری بود و افراسیاب آن را فتح نمود.
    ز پیش دهستان سوی ری کشید ..... از اسپان به رنج و به تک خوی کشید
  • بهاری
  1. جرئت، جسارت، شهامت، همچنین لفظ رأی در گویش بهاری.
    ری اصطلاحی بسیار کهن بوده و به معنی حق رأی و انتخاب نیز بود و کسانی‌که از این حق برخوردار بودند رعیت نامیده می‌شدند.

––––

ترجمه